محل تبلیغات شما

نگاهت چرا سنگین است

چه خطایی ز من سر زده است

که مرا لایق احساس

نمی دانی تو

من چه گویم

که تو را راضی و خشنود کند

و مرا باز به آغوش تو برگرداند

اگر از باغ توغنچه سرخی چیدم

اگر آواز مینای تو را می خوانم

دست من نیست

تقصیر ز آن چشمک مستانه توست

که مرا مثل چراغی

درکوچه بن بست به خود می خواند

گرنبودی

این همه ذوق کجا در دل من می جوشید

بودنت

سوزن گمشده ای است

در کاهدان

من به یک آن

به جهدی تو را خواهم جست

پس مگردان سرت را از من

مثل یک بید که وابسته به آب رود است

موجهایت می کند شاد وسر سبز مرا

من به تو محتاجم

بیشتر از دیروز

بیشتر از حالا

تو خدای یکتای من

تو امیدی که من کاشته ام در دل خود و

نترسم زهر مار پلیدی

ز هر گرگ درنده

ز هر روبه مکار

زهر کینه عقرب

که تو را دارم

و بس

و بجز تو

یکتای دگر نیست که نیست



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها