محل تبلیغات شما

مسجدم کلبه کوچکی است از شاخه یاس 

داخل کوچه گلهای سپید 

سبزه هایش  خرم 

بوته هایش

 همه با احساس

وسعتش 

پهنه دستان خدا 

منبرش

 بوته یک گل سرخ 

گنبدش به بلندای طلوع افتاب 

پنجره ها همه ازجنس بلور 

پیش نمازش پرستوی مهاچر 

و چکاوک بلند میخواند 

نماز سحری

میتراود در ان حاله نور 

مردمانش ماهی 

داخل تنگ بلور 

روی بامش خداوند هر صبح 

با قد م های ظریف اذان 

می کند مردم شهر را بیدار 

مردمی یک نفره بس من ومن 

وقت دیدار خدا امده است 

انقدر هست خداوند نردیک 

بوی عطرش  را به جان می فهمم 

با همه احساسم 

با همه ادراکم 

ودر این باغ خدا مال من است 

نه به نامش جنگی 

نه به نامش ننگی 

هرکسی با افکارش 

با همه کردارش

نزد من محترم است

ته به زیبایی گلهای شقایق می بالم 

نه به زشتی 

نه سیاهی 

نه قیافه 

نه نزاد 

چون خدای من واو 

تمها یکی است 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها